معنی تونی ماریسن

حل جدول

تونی ماریسن

برنده نوبل ادبیات در سال 1993 میلادی


تونی ماریسن (1931-،سیاه پوست آمریکایی)

برنده نوبل ادبیات در سال 1993 میلادی

لغت نامه دهخدا

تونی

تونی. (ص نسبی، اِ) دزد و عیار و راهزن باشد. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا). که غالباً در تونها و گلخن های حمامها پنهان گردند. (آنندراج) (از انجمن آرا). جلف و عیار، زیرا که اکثر در تون حمام می باشند. (فرهنگ رشیدی). دزد و عیار. (فرهنگ جهانگیری). کناس و دزد و دغاباز. (غیاث اللغات). دزد و عیار و راهزن و مفلس و گدا. (ناظم الاطباء). فقیری که جا ندارد و به شب در گلخن حمام خسبد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
در خیال افتاد مرد از جد او
خشمگین شد رو بگردانید زو
کین مگر قصد من آمد خونی است
یا طمع دارد گدا و تونی است.
مولوی (از فرهنگ جهانگیری).
رفت در حمام بس رنجورجان
کون دریده همچو دلق تونیان.
مولوی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| آن که تون حمام می تابد. (ناظم الاطباء). گلخن تاب. تونتاب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || منسوب به تون را هم گفته اند که آن ولایتی است از خراسان. (برهان). منسوب به ولایت تون از خراسان. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از مردم شهر تون. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب است به تون که شهرکی است نزدیک قاین، تون قهستانش خوانند. (از انساب سمعانی): تونیان قرائت کتاب خود را نوم گویند. (جهانگشای جوینی). رسولی به نزدیک خان فرستاده است و تونیان را خواسته چون آمده اند هر دو قوم را در موازات یکدیگر بداشته اند. (جهانگشای جوینی).


فاضلخان تونی

فاضلخان تونی. [ض ِ ن ِ تو] (اِخ) رجوع به فاضلخان (مدرسه ٔ...) شود.


تونی ماهرودی

تونی ماهرودی. (اِخ) شاخه ای از تیره ٔ عبدلوند هیهاوند، از طایفه ٔ چهارلنگ بختیاری. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).


فاضل تونی

فاضل تونی. [ض ِ ل ِ] (اِخ) ملا احمد بشروی مشهدی. از معاصران شیخ حر عاملی ساکن مشهد و برادر ملا عبداﷲ تونی بوده است. حاشیه ای بر شرح لمعه و دو رساله در حرمت غنا و رد صوفیه نوشته. تا سال 1071 هَ. ق. زنده بوده ولی تاریخ مرگش معلوم نیست. (از ریحانه الادب ج 1 ص 226).

فاضل تونی. [ض ِ ل ِ] (اِخ) ملا عبداﷲبن محمد تونی بشروی مشهدی. مدتی ساکن مدرسه ٔ شوشتری (تستری) اصفهان و سپس مقیم مشهد بوده و در راه سفر عتبات در شهر کرمانشاه به سال 1071 هَ. ق. درگذشته است. از تألیفات او این کتب مشهور است: 1- حاشیه ٔ مدارک. 2- شرح ارشاد علامه. 3- حاشیه ٔ معالم. 4- فهرست تهذیب شیخ طوسی، که بسیار خوب و بی نظیر است. 5- وافیه در اصول. (از ریحانه الادب ج 1 ص 227).

فاضل تونی. [ض ِ ل ِ] (اِخ) شیخ محمدحسین فاضل پسر ملا عبدالعظیم و فاطمه، در تون (فردوس) به سال 1257 هَ. ش. تولد یافت. پدر و مادرش هر دو درزادگاه او درگذشتند. فاضل تونی در مدارس قدیم تحصیل کرد و در ادبیات ایران و زبان عرب اطلاعات وسیع داشت. وی در تاریخ 23 مهرماه 1312 هَ. ش. معلم ادبیات عرب در دانشسرای عالی تهران شد. سپس پایه ٔ استادی گرفت و در دانشکده ٔ ادبیات دانشگاه تهران از سال 1315 هَ. ش. به مقام استادی رسید و تدریس زبان و ادبیات عرب و فلسفه ٔ قدیم به او واگذار شد. استاد فاضل تونی از سیدحسن اصفهانی و سیدابوالقاسم کاشی جواز تدریس علوم معقول داشت و از سال 1321 هَ. ش. علاوه بر تدریس در دانشکده ٔ ادبیات به استادی دانشکده ٔ علوم معقول و منقول نیز منصوب شد. فاضل تونی با اینکه در سال 1333 هَ. ش. بعلت کِبَر سن بازنشسته شد از تدریس نیاسود و در سال 1334 هَ. ش. چون در خود توانائی ادامه ٔتدریس را ندید طی نامه ای به تاریخ هشتم اردیبهشت ماه همان سال از رئیس دانشگاه تقاضا کرد که درس های او را به دیگری واگذارند. مجدداً در سال 1336 هَ. ش. ابلاغ بازنشستگی مجدد به نام او صادر گردید. وی روز سیزدهم بهمن ماه 1339 هَ. ش. از دنیا رخت بربست. (نقل به اختصار از پرونده ٔ فاضل تونی در دانشگاه تهران).


بدیع تونی

بدیع تونی. [ب َ ع ِ] (اِخ) از نثرنویسان قرن دوازدهم هجری و در خدمت داراشکوه شغل دیوانی داشته است و بنا بنوشته ٔ بهار در سبک شناسی لطایف الاخبار از اوست. رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 296 ببعد شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

تونی

تون‌تاب، کارگرگلخن، گلخن‌تاب، دزد، راه‌زن، عیار، آواره، خانه‌به‌دوش، دربه‌در

گویش مازندرانی

تونی

گرداننده ی آتش خانه ی حمام

آتش خانه ی حمام

فرهنگ فارسی هوشیار

تونی

دزد و عیارو راهزن

فرهنگ عمید

تونی

از مردم تون،

تون‌تاب،
کسی که در گلخن حمام زندگی کند،
[مجاز] خانه‌به‌دوش، آواره،
[مجاز] دزد، راهزن،

معادل ابجد

تونی ماریسن

827

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری